top of page

شدت خونریزی؛ در انتظار چهره فرزند یا عزرائیل؟

  • Ariahn Raya
  • Apr 29
  • 5 min read
Image: BBC
Image: BBC
روایت زایمان دردآور زنان، زیر سایه طالبان

"کلینیک سه ماه می‌شود که بسته شده، نور بی‌بی عروسم نیمه‌شب مریض شد، از بس خونریزی کرد، خودش به حالت ضعف افتاد و طفلش خفه شد و صبح‌نرسیده به شهر، عروسکم روی دستانم فوت کرد."

شیرین گل، خشوی نور بی‌بی 24 ساله، بحران نبود داکتر و امکانات صحی در روستای غارموشک ولسوالی زنده‌جان هرات را این‌گونه روایت می‌کند.


او هنگام صحبت، با آهی که از دل کنده می‌شود و با گلویی پر از بغض، می‌گوید این سومین فرزند نور بی‌بی بود که نه تنها قبل از به دنیا آمدنش خفه شد، بلکه خونریزی شدید و درد تحمل‌ناپذیر، جان نور بی‌بی را نیز گرفت.


"خدا یکی را از من نگرفت، بلکه هم طفلک و هم مادرش را گرفت. کاش یک قابله می‌بود."


شیرین گل هرچند نمی‌داند که چرا دروازه مرکز صحی آنان بسته شده است، اما می‌گوید از مدت سه ماه به این سو حتی خانه‌های سیار این مرکز صحی‌شان را نیز دولت برده است و آنان به هیچ داکتر و دوایی دسترسی ندارند.


به گفته‌ی شیرین گل، آنان برای رسیدن به نزدیک‌ترین مرکز صحی باید کیلومترها فاصله راه را طی می‌کردند تا نور بی‌بی را به نزدیک‌ترین مرکز صحی می‌رساندند، اما هنگام زایمان نور بی‌بی، دسترسی به وسیله‌ی نقلیه و کرایه گرفتن موتر برای این خانواده‌ی فقیر هزینه‌بر بود.


او می‌گوید ساعت دو شب زمان زایمان نور بی‌بی فرا رسید، تمام خانواده دست به دامان غنچه گل، که مسن‌ترین زن در همسایگی‌شان است (دایه)، شدند تا زایمان عروسش زیر نظر این دایه انجام شود، اما برخلاف آنچه توقع می‌رفت، از شدت درد و خونریزی چشمان نور بی‌بی بسته شد و نوزادش نیز به دلیل خفگی جان باخت.


شیرین گل که با سراسیمگی شدت درد و خونریزی عروسش را روایت می‌کند، می‌گوید برای زنده ماندن نواسه و عروسش تلاش زیادی کرده است، اما موفق نشده تا به موقع مناسب نور بی‌بی را به مرکز صحی برساند.


"اول گمان نمی‌کردم این رقم شود، عروس من خیلی وضعیتش خراب شد، خونریزی زیاد شد، داکتر نبود، حتی در خانه‌ی ما یک دوا بخاطر ضد درد یا هم خون‌ریزی وجود نداشت. خانه به خانه داد زدم و دویدم که موتر پیدا کنم. هر کس می‌گفت تا شهر هرات نیمه‌شب است، نمی‌شود رفت، حداقل باید سه هزار افغانی کرایه بدهی. من هم در خانه‌ی خود صد افغانی نداشتم. نواسه‌ام جلو چشمم مرد و عروس من روی دستانم."


شیرین گل می‌گوید زایمان نور بی‌بی به سختی انجام شد، اما به دلیل دسترسی نداشتن به وسیله‌ی نقلیه از بهر انتقالش به شفاخانه‌ی مرکزی هرات، تا صبح ناچار به تحمل زجه‌های پر سوز و ناله‌های سنگین ناشی از درد زایمان و خونریزی عروسش شده است.


"صبح وقتی ملا اذان کرد، موترهای لین هم به سمت شهر حرکت کرد، عروسم از نفس کشیدن افتاده بود، هیچ صدایش بلند نمی‌شد. او را داخل کراچی گذاشتیم و تا سر کوچه و دم موتر بردیم. لحظه به لحظه جان عروسکم شل می‌شد، وقتی نگاه کردم دیدم نفس نمی‌کشد، روی دست‌های من بود که مرد."


به گفته‌ی بی‌بی گل، از نور بی‌بی دو کودک به نام‌های اسرا و ریتا به یادگار مانده است، اما فقر و تنگدستی این خانواده، ریتای دو ساله را نیز آرام نگذاشته است.


رنگ زرد، چهره‌ی لاغر و اندام ضعیف روایتگر ابتلای ریتا به بیماری سوءتغذیه است.


بی‌بی گل با نگرانی می‌گوید به دلیل بسته شدن مرکز صحی، کودکان این روستا به مکمل‌های غذایی نیز دسترسی ندارند و تعداد کودکان مبتلا به سوءتغذیه در خانواده‌های همسایه‌های‌شان به بیش از 25 تن می‌رسد.


"این طفلک شیرسوخته است، ببین چقدر لاغر شده، داکترها گفته سوءتغذیه شده. پیشتر خوب بود، به همین کلینیک می‌بردم، یک بسته غذا می‌داد. حالی همین هم نیست، می‌ترسم این نواسه‌ی من از این مریضی بمرد. خیلی از کودک‌ها همین رقم شده، شاید بیشتر از 25 کودک همین چهار اطراف ما که همسایه‌های ما است، این رقم شده‌اند."


تلف شدن کودکان در جریان زایمان

شایسته که 27 سال سن دارد و باشنده‌ی ولسوالی زنده‌جان هرات است، به تلویزیون زن می‌گوید با توقف فعالیت مرکزهای صحی در این ولسوالی، دو ماه پیش هنگام زایمان، طفلش را از دست داده است و خود نیز دچار بیماری‌های گوناگون ناشی از خونریزی و درد زایمان شده است.


"قابله که نیست، سه ماه بیشتر می‌شود که رفته، مردم می‌گویند کمک‌ها بند شده و داکترها هم معاش نداشته رفته‌اند. وقت ولادت من نزدیک بود، شب بود که مریض شدم، شوهرم به خانه‌ی مادرم رفت تا او را به خانه بیاورد. وقتی مادرم آمد من بیشتر نفهمیدم، وضعیت‌ام خراب شده بود."


او می‌افزاید که به دلیل دسترسی نداشتن به داکتر و دوا، نوزادش در جریان زایمان تلف شده است.


شایسته با صدای گریه‌آلود می‌گوید اگر طفلش زنده می‌ماند، اولین دختر خانه بود.


به گفته‌ی او، اکنون سه پسر دارد و هرچند زندگی دختران در جامعه‌ی کنونی افغانستان سیاه و تاریک است، اما داشتن طفل دختر برای او و خانواده‌اش یک آرزو بود که به ثمر نرسید.


"بچه و دختر که از جانب خداوند است، اما پدر بچه‌ها و خودم خیلی دوست داشتیم دختر داشته باشم. چون داکتر نبود، طفلک تلف شد. دو ماه پیش به من خونریزی پیش شد تا حالا هیچ خوب نشدم، هر روز به یک مریضی مبتلا می‌شوم. داکتر و دوا هم که نداریم."


تعویض و دعاخوانی ملا، جایگزین داکتر و دوا

با این حال، شماری از زنان حامله در روستای غارموشک ولسوالی زنده‌جان ولایت هرات، می‌گویند که پس از بسته شدن دروازه‌ی مرکز صحی در روستایشان، آنان برای درمان بیماری‌هایشان دست طلب را به سوی ملاها دراز کرده‌اند.


شبنم، یکی از خانم‌های کهنسال این روستا که خود دختر یک ملا است، می‌گوید از مدت سه ماه به این سو، شمار زنانی که به نزد پدرش برای دعاخوانی مراجعه می‌کنند، افزایش یافته است.


وی یکی از دلایل مراجعه‌ی بیش از حد زنان به دعاخوانی و گرفتن تعویض نزد پدرش را نبود مرکز صحی و افزایش بیماری زنان این روستا می‌خواند.


"مه خودم پیش پدر خود رفتم تا برایم دعاخوانی کند. زنان و دختران در این وقت‌ها خیلی شده که پیش پدرم می‌آیند. دعا که از طرف پدرم است، اما شفا را خدا می‌دهد. پیشتر وقتی کلینیک ما باز بود، مردم به کلینیک می‌رفت و دوا می‌گرفت، اما فعلاً بخاطر تسلای دل خود هم که شده پیش پدرم می‌آیند."


شبنم می‌گوید دوا جای خود را دارد و دعا جای خود، اما نیاز است که به زنان و کودکان محروم از خدمات صحی این منطقه رسیدگی شود.


"درست است که دعاخوانی تأثیر دارد، اما داکتر و دوا باید به مردم باشد. نیمه‌شب یک نفر مریض می‌شود، حتی یک نفر نیست که پیچکاری‌اش را بزند."


به گفته‌ی باشندگان ولایت هرات، کمبود کادرهای صحی در تمام ولسوالی‌ها و روستاهای نزدیک به مرکز هرات هویداست، زیرا پس از توقف فعالیت نهادهای بخش صحت امریکا، بسیاری از مراکز صحی نه تنها در هرات، بلکه در سایر ولایت‌های کشور از فعالیت بازمانده‌اند.


بر اساس گزارش ارائه‌شده‌ی سازمان جهانی صحت، پس از تعلیق فعالیت و حمایت نهادهای صحی امریکا در افغانستان، بیش از 202 مرکز صحی در سراسر کشور بسته شده است و تا ختم ماه جاری میلادی ممکن است این آمار به 220 مرکز برسد.

 
 
bottom of page