
نتایج جستجو
530 results found with an empty search
- بخش زنان سازمان ملل: محدودیتهای طالبان دسترسی زنان افغانستان به کمکهای بشردوستانه را شدیداً محدود کرده است
Photo by ATIF ARYAN/AFP via Getty Images بخش زنان سازمان ملل متحد میگوید که بیش از 70 درصد زنان افغانستان در دسترسی به کمکهای بشردوستانه با چالشهای جدی مواجهاند. این نهاد بهتازگی گزارشی دربارهی وضعیت دسترسی زنان افغانستان به کمکهای بشردوستانه در سال 2024 منتشر کرده و هشدار داده است که نابرابریهای جنسیتی، محدودیتهای گسترده طالبان و موانع ساختاری، آسیبپذیریها را در تمام بخشهای کمکرسانی تشدید کرده است. بر پایه این گزارش، مقرراتی چون الزام همراهی محرم، محدودیتهای پوشش، و ممنوعیت کار زنان در سازمانهای غیردولتی و دفاتر سازمان ملل، دسترسی زنان به خدمات اساسی از جمله صحت، آموزش و تغذیه را به شدت محدود کرده است. بخش زنان سازمان ملل افزوده است که ممنوعیت تحصیل دختران بالاتر از دوره ابتدایی، فرصتهای شغلی آینده را کاهش داده و چرخهی فقر را تداوم بخشیده است. به گفته این نهاد، در حالی که آموزش به عنوان یک نیاز حیاتی شناخته میشود، تنها 43 درصد از دختران در سن مکتب ثبت نام میکنند و تقریباً هیچ دختری در سنین 13 تا 17 سال به مکتب نمیروند. گزارش همچنین نشان میدهد که خانوارهای تحت سرپرستی زنان به طور نامتناسبی تحت فشارهای اقتصادی و خطرات ناشی از کمبود مسکن و غذا قرار دارند. به گفته سازمان ملل، برخی خانوادهها مجبور شدهاند برای بقا اقداماتی چون ترک وعدههای غذایی، بازداشتن کودکان از آموزش و یا ازدواج زودهنگام را اتخاذ کنند. از سوی دیگر، کمبود کارکنان صحی زن، محدودیتهای حرکت و مشکلات مالی، دسترسی زنان به مراقبتهای صحی را به شدت محدود کرده و سلامت مادران، باروری و وضعیت روانی را وخیمتر ساخته است. زنان باردار و شیرده نیز با خطر سوء تغذیه مواجهاند. بخش زنان سازمان ملل هشدار داده است که زنان و دختران در افغانستان با تهدیدات فزایندهای از جمله خشونت مبتنی بر جنسیت، ازدواجهای زودهنگام و آوارگی روبهرو هستند و محدودیت بر مشارکت آنان در تصمیمگیریهای اجتماعی، موقعیتشان را بیشتر به حاشیه می راند. این گزارش در حالی منتشر شده است که طالبان پس از تسلط بر افغانستان، زنان و دختران را از کار و آموزش محروم کردند. این گروه در چهار سال گذشته، محدودیتهای خود را تشدید کرده است.
- کمیته بینالمللی نجات: کاهش کمکهای آمریکا، 300 هزار کودک افغان را از دسترسی به آموزش محروم میکند
Photo: UN Photo/Fardin Waez کمیته بینالمللی نجات نسبت به کاهش کمکهای مالی ایالات متحده به افغانستان ابراز نگرانی کرده و تأکید کرده است که این کاهش بودجه موجب محرومیت 300 هزار کودک از دسترسی به آموزش شده است. این کمیته در گزارشی گفته است که محدودیتهای اعمال شده از سوی طالبان بر زنان و دختران تأثیرات مخربی بر خانوادهها در افغانستان داشته است. براساس گزارش، در مناطقی که فاقد مکتب بودند، این نهاد برنامههای آموزشی مبتنی بر جامعه را راهاندازی کرده بود، اما به دلیل کاهش کمکهای مالی در سال 2025، این برنامهها متوقف شدند و در نتیجه 300 هزار کودک از فرصتهای آموزشی محروم ماندند. کمیته بینالمللی نجات هشدار داده است که با کاهش کمکهای مالی ایالات متحده، خانوادههای افغان بیش از پیش به سمت بحران سوق داده میشوند. در ادامه گزارش آمده است که کمکهای مالی ایالات متحده به این کمیته این امکان را میدهد تا خدمات حیاتی از جمله درمانهای پزشکی، کمکهای نقدی، برنامههای آموزشی و سایر خدمات ضروری را به خانوادهها و جوامع آسیبپذیر ارایه دهد. این نگرانیها در شرایطی مطرح شده است که کاهش کمکهای مالی ایالات متحده به افغانستان موجب تعطیلی بسیاری از نهادهای امدادرسان در این کشور شده است.
- دهها نهاد مدنی: طرح "رویکرد جامع" یوناما زمنیه مشروعیتبخشی طالبان را فراهم میکند
Photo: UN دهها نهاد مدنی و گروههای مدافع حقوق زنان و فعللان اجتماعی با نشر بیانیهای مشترک، نسبت به طرح "رویکرد جامع برای افغانستان" دفتر هیأت معاونت سازمان ملل متحد در افغانستان (یوناما) ابراز نگرانی کرده و آن را مورد انتقاد شدید قرار دادند. در این بیانیه آمده است این طرح، برخلاف مأموریت بیطرفانه و بشردوستانه سازمان ملل است و زمینهی مشروعیتبخشی به طالبان را فراهم میکند. 54 نهاد مدنی هشدار دادهاند که مشارکت طالبان در این طرح، اصول دموکراسی و حقوق بشر را زیر پا گذاشته و صدای واقعی مردم، بهویژه زنان، را حذف میکند. امضاکنندگان این بیانیه تأکید کردهاند که "رویکرد موزاییکی" در طرح یوناما، حقوق انسانی را به موضوعاتی قابل معامله تقلیل داده و این رویکرد را در تضاد با اصول جهانشمول حقوق بشر دانستهاند. در ادامه، این نهادها استفاده ابزاری از کمکهای بشردوستانه برای اهداف سیاسی را غیرقابل قبول خوانده و گفتهاند که چنین اقدامی، اصل بیطرفی در کمکهای انسانی را زیر سوال میبرد. امضاکنندگان هشدار دادهاند که طرح یوناما، بازگشت طالبان به نظام بینالملل را بدون هرگونه تغییر اساسی در رفتار یا ساختار آنان هموار میکند. آنان خواهان تعلیق فوری این روند، بازنگری اساسی طرح با مشارکت نمایندگان واقعی مردم افغانستان، عدم بهرسمیتشناسی طالبان و بازگشت یوناما به مأموریت حقوقمحور و بیطرفانهاش شدهاند. این در حالی است که دفتر هیأت معاونت سازمان ملل متحد در افغانستان (یوناما) پیشتر نقشهراهی تحت عنوان "رویکرد جامع برای افغانستان" در تاریخ 17 فبروری 2025 تهیه کرده بود. به گفته یوناما، این نقشهراه با هدف ایجاد یک مسیر سیاسی برای دستیابی به صلح و ادغام مجدد افغانستان در جامعه جهانی طراحی شده است. یوناما تصریح کرده که این طرح بر اساس ارزیابیهای مستقل سازمان ملل متحد و با تأیید قطعنامه 2721 شورای امنیت تدوین شده است. با وجود این، شماری از فعالان حقوق زن تأکید کردهاند که این رویکرد، بهجای حمایت از حقوق مردم افغانستان، راه را برای مشروعیتبخشی به طالبان هموار میسازد.
- جنبش شنبههای ارغوانی: توقف روند انتقال به آلمان، جان دهها فعال حقوق بشر افغان را در معرض خطر قرار میدهد
Photo: A. Perez Meca/Europa Press/ABACAPRESS.COM جنبش شنبههای ارغوانی در اعلامیهای هشدار داده است که توقف احتمالی روند انتقال کارمندان محلی و فعالان حقوق بشر به آلمان، میتواند جان دهها تن از این افراد را در معرض خطر مستقیم قرار دهد. این جنبش گفته است که چنین تصمیمی از سوی دولت آینده آلمان، نشانهای نگرانکننده از بیتوجهی به سرنوشت افرادی است که سالها در کنار نهادهای آلمانی و در راستای تحقق ارزشهای حقوق بشر، بهویژه حقوق زنان، فعالیت کردهاند. در اعلامیه آمده است که این افراد که در معرض خطر قرار دارند، نهتنها ممکن است قربانی خشونتهای ساختاری و آپارتاید جنسیتی شوند، بلکه احتمال دارد از سوی طالبان و گروههای افراطی، به ابزاری برای اعمال فشار سیاسی بر دولت آلمان و جامعه جهانی نیز تبدیل شوند. جنبش شنبههای ارغوانی تأکید کرده است که تداوم روند انتقال این افراد، مسئولیتی انسانی، اخلاقی، سیاسی و تاریخی برای دولت آلمان است؛ کشوری که همواره در صف مقدم دفاع از حقوق بشر به ویژه حقوق زنان، بوده است. در این اعلامیه آمده است که زنان در معرض تهدید، هر روز را با اضطراب و ترس سپری میکنند و با چشم امید به عملگرایی و پایبندی دولت آلمان به تعهداتش، از این کشور میخواهند که حمایت از همکاران محلی و زنان را نهتنها بهعنوان یک وعده، بلکه بهمثابه اولویتی حیاتی و بسیار جدی بپذیرد. جنبش شنبههای ارغوانی از تمام نهادهای مدنی، حقوق بشری، رسانهها و فعالان حقوق زنان خواسته است که با همبستگی گسترده، برای نجات جان این افراد صدای خود را بلند کنند. این در حالی است که رسانههای آلمان در روزهای اخیر از توقف موقت روند انتقال پناهجویان افغان خبر دادهاند. طبق گزارشها، بیش از دو هزار و ششصد پناهجوی تأییدشده از سوی دولت آلمان هماکنون در پاکستان بهسر میبرند.
- از کابل تا تهران؛ جنگ مشترک علیه آموزش دختران افغان
Photo: Paula Bronstein | Getty Images در جهانِ پر از شعارهای حقوق بشری، هنوز هم آموزش برای بسیاری از کودکان، بهویژه دختران، نه حق بلکه امتیازی مشروط است. برای دختران افغان، این امتیاز حالا بیش از هر زمان دیگری در معرض تهدید قرار دارد؛ چه در سایه طالبان در افغانستان، و چه در آفتاب تبعیض در جمهوری اسلامی ایران. دو ساختار، دو ایدئولوژی، اما یک هدف مشترک: محرومسازی نظاممند کودکان افغان از حق آموزش. سیاست حذف: از کابل تا تهران اداره آموزش و پرورش شهرستانهای تهران بهتازگی در اطلاعیهای رسمی اعلام کرده است که دانشآموزان مهاجر افغان که دارای برگه سرشماری یا برگه بازگشت به افغانستان هستند، دیگر اجازه ثبتنام در مکتبهای این کشور را برای سال تعلیمی ۱۴۰۴ ندارند. این اطلاعیه بهوضوح نشان میدهد که دولت ایران تصمیم گرفته هزاران کودک مهاجر افغان را عملاً از نظام رسمی آموزشی حذف کند. در متن این دستورالعمل آمده است که مدیران مکتبها نه تنها از ثبتنام این دانشآموزان خودداری کنند، بلکه خانوادههای آنان را نیز برای پیگیری به اداره کل ارجاع ندهند. چنین تصمیمی، چهرهای کاملاً رسمی و قانونی به این تبعیض میبخشد و در عمل، دروازههای آموزش را بهروی کودکان افغان میبندد؛ کودکانی که بسیاریشان تنها به امید آموزش از افغانستان بیرون آمدهاند. دختران؛ قربانیان همیشگی براساس آمارهای رسمی، بیش از دو میلیون مهاجر افغان در ایران دارای برگه سرشماریاند. از میان آنها، حدود ۶۱۰ هزار دانشآموز در مکتبهای ایران مشغول تحصیل بودهاند. حالا مشخص نیست چه تعداد از این دانشآموزان با این تصمیم تازه از حق آموزش محروم خواهند شد؛ اما آنچه آشکار است، سقوط آزاد حق تحصیل برای افغانها در کشوریست که خود را مدعی عدالت اسلامی میداند. دختران افغان، بار دیگر نخستین قربانیاناند. در افغانستان، طالبان دروازه مکتبها را بهروی آنان بست. حالا در ایران، آنان حتی فرصت ثبتنام را نیز از دست میدهند. خانوادههایی که با سختی و خطر مهاجرت را برای آینده فرزندانشان پذیرفته بودند، امروز با درهای بستهای مواجهاند که با مُهر رسمی بسته شده است. طالبان و جمهوری اسلامی؛ دو مسیر، یک مقصد طالبان با تفسیر خشک و افراطی از دین، مکتب را برای دختران حرام اعلام کرد. جمهوری اسلامی ایران، با توسل به ضوابط اداری و قانونی، همان نتیجه را بهدست میآورد؛ بدون نیاز به اعلام رسمی ممنوعیت آموزش دختران. هر دو، در نهایت، به یک نقطه میرسند: جلوگیری از شکوفایی فکری و توانمندسازی نسل جوان افغان، بهویژه دختران. این همسویی ناگفته اما آشکار، زنگ خطر جدی برای جامعه جهانی و نهادهای مدافع حقوق بشر است. اگر طالبان بهنام دین، و ایران بهنام قانون، کودکان را از آموزش محروم میکنند، پس چه تفاوتی میان آنها باقی میماند؟ آموزش؛ تنها سنگر باقیمانده در جهانی که مهاجران افغان با موجی از نابرابریها، تبعیضها و خشونتها روبهرو هستند، آموزش، آخرین سنگر امید است. کودکی که قلم بهدست دارد، شاید بتواند زنجیرهای تبعیض را بگسلد. اما وقتی همین قلم از دست او گرفته میشود، آینده نه تنها برای او، بلکه برای یک جامعه، تاریک میشود. جلوگیری از آموزش کودکان، آنهم به دلایل نژادی و اسنادی، نقض فاحش حقوق بشر، کنوانسیون حقوق کودک، و حتی اصول اولیه دین اسلام است. اما در برابر این نقض آشکار، نه تنها صدایی از نهادهای بینالمللی بلند نمیشود، بلکه بیتفاوتی سکوتآمیز، خود به نوعی همدستی بدل شده است. پایانِ بیعدالتی؟ دختران افغان در کابل، از صنف ششم به بعد از مکتب رانده شدند. دختران افغان در تهران، پیش از ورود، از حق ثبتنام محروم میشوند. و خانوادههایی که در پی یافتن راه نجاتی برای آینده فرزندانشان بودند، حالا خود را در محاصرهای تازه میبینند: محاصره سیاست، بیرحمی و بیعدالتی. وقتی آموزش، این ابتداییترین حق انسانی، از کودک افغان گرفته میشود، دیگر از چه عدالتی میتوان سخن گفت؟
- یک روز تلخ درکنار دختر ساجق فروش
Photo: Paula Bronstein/hrw تاریکی محدودیتهای ظالمانه طالبان، همچون ابر سیاه و تاریکی بر زندگی مهتاب کوچک سایه افکنده است. او یکی از 160 میلیون کودک کارگر جهان است که در یکی از بزرگ شهرهای افغانستان از بام تا شام میدود و گلو پاره میکند تا با فروش ساجقهای پنج افغانی، پول داروی چندین هزار افغانیِ مادر دردمندش را تأمین کند. عقربههای ساعت 7 و 10 دقیقه صبح را نشان میدهد و من مهتابی را در گوشهای از شهر هرات مییابم که در اعماق غصه و غم پنهان گشته است؛ غم و رنجی که شانههای قوی بزرگسالان را خم میکند و بازوهای تنومند جوانان را سست. رنج نداشتن هزینه درمان مادر اش که در کنج خانه افتاده است از یکسو، و نداشتن نانآور خانواده، یتیم بودن، دسترخوان خالی، و غم شکمهای گرسنهی دو خواهر کوچکاش از سوی دیگر، بر شانههای کوچک این کودک کار سنگینی میکند. مهتاب، دختر 13 سالهای که از صبح تا شام در میان گرد و خاک و دود موترهای شهر هرات گم است، میگوید صبحگاهان به امید فروش بیشتر ساجقها از خواب بیدار میشود، اما صبحانه نمیخورد تا زودتر از سایر کودکان کار، خود را به چوک معارف شهر هرات برساند. "من کوشش میکنم که از تمام دیگر بچهها و دخترها وقتتر اینجا بیایم. بعضی مردم از من ساجق میگیرند و پیسهی اضافیشان را نمیگیرند. بعضی روزها هم پنجاه افغانی هم کار نمیکنم. مادرم مریض است، کار میکنم که داکتر ببرم." سعی میکنم که به او نزدیکتر شوم تا صدای فرو رفته در بغضش را با دقت بیشتری بشنوم، اما در این چوک، صدای موترهایی که تعدادشان از شمار مسافران بیشتر به نظر میرسد، صدای لرزان و کودکانهی مهتاب را در خود میبلعد. وی همانگونه که روسری سفید و مانتوی سیاهرنگ چروکیدهای بر تن دارد، لباسی که برای میلیونها دختر در افغانستان کولهباری از خاطره است، با فریاد و تکان دادن دستش تلاش میکند تا توجه مسافران و رانندگان را به سمت خود جلب کند. تمام تلاش مهتاب این است که با فروش بستهای ساجق بتواند بین 50 تا 100 افغانی کار کند و این مقدار پول را به مادرش بدهد تا یا دارویش را بگیرد و یا خرج غذایی خانواده کند. "من اینجا که ساجق میفروشم، بهخاطر خودم نیست. ما هیچکس را نداریم که کار کند. پدرم فوت کرده، مادرم مریض است. بعضی وقتها شب که خانه میروم، مادرم پولهایم را میگیرد، یا نان میخرد یا هم برای خودش دوا میگیرد." سر و صورت گردآلود و دستان ترکخورده، سختیهای زندگی مهتاب را روایت میکند. او میگوید پیش از این، مادرش با کار کردن در خانههای مردم، مصارف زندگی چهار نفرهشان را تأمین میکرد، اما اکنون او که بزرگترین عضو خانواده است، مجبور شده تا این بار سنگین را بر دوش بکشد. "مادرم به خانههای مردم میرفت و لباسهایشان را میشست، خانهتکانی میکرد و گاهی هم خیاطی. اما فعلاً مریض است. داکترها گفتهاند باید جراحی شوی. فعلاً مادرم پول ندارد که تداوی خود را بکند." آهستهآهسته نور آفتاب بر جادههای شهر هرات و تن مهتاب بیشتر میتابد، و بر تعداد کودکانی که همسرنوشت او هستند در چوک معارف هرات افزوده میشود. دخترها و پسرهای خوردسال دیگر نیز به این مکان میآیند تا به روش خودشان کار کنند و شام چند افغانی به خانه ببرند. این کودکان کار، گاهی با هم جنجال میکنند و درگیر میشوند و گاهی هم دوست هستند و به همدیگر لبخند میزنند. اما مهتاب بیشتر در تلاش فروش ساجقهایش است. او بیشتر از آنکه به آینده فکر کند، در غم امروز فرو رفته است؛ که چگونه این روز را به سر برساند و دست پر به خانه برگردد. خانهای که در آن یک مادر مریض و دو خواهر خوردسال چشمبهراه نان و غذا هستند. "اگر کار نکنم، امشب نان از کجا کنیم؟ خواهرکهایم بعضی وقت گریه میکنند که ما نان نداریم. باید خیلی ساجق بفروشم، چون مادرم اگر داروهایش را نگیرد، شب هیچ خواب ندارد؛ فقط نشسته و گریه میکند." لحظهبهلحظه با تابیدن نور گرمابخش خورشید، هوای هرات هم گرمتر میشود، اما خستگی و ناامیدی در چهرهی مهتاب بیش از پیش موج میزند. ساعت دوازده روز است، و از گلوی مهتاب صدایی بیرون نمیآید. او ساعتهاست که در گرد و خاکهای سرک ولایت هرات فریاد میزند، تا چند دانه ساجق بیشتر بفروشد. با صدای گرفتهاش تلاش میکند تا به مردم بفهماند که به پول این ساجقها نیاز دارد، اما فریادهای پیچیده در صدا و آرنگ موترها به گوش بسیاری از عابران نمیرسد. مهتاب با گلویی پر از بغض و عقده میگوید: "امروز هم هیچ کار نکردم، فقط چند نفری صدای من را میشنوند. هیچ کس به صدای من گوش نمیکند. فقط کاش امروز یک بسته ساجق من تا عصر تمام شود." مهتاب نیز آرزو دارد که مکتب برود، آیندهاش را بسازد، اکنون چون سایر کودکان بازی کند و از زندگیاش لذت ببرد، اما میگوید اگر به این چیزها حتی فکر کند، از تأمین نان شام خانوادهاش عاجز میماند. "من هم دوست دارم مثل دیگران بازی کنم، ساعتتیری کنم، درس بخوانم تا یک روز به مردم خود کمک کنم، اما حالی اگر من به این چیزا فکر کنم، شب همهی ما گرسنه مگر خواب شویم." مهتاب میگوید پدرش در نظام جمهوریت، سرباز اردوی ملی افغانستان بوده است، اما در نخستین روزهای سقوط نظام جمهوریت و رویکار آمدن طالبان، در ولسوالی زاول ولایت هرات قربانی ماین شده است. "پدرم با اردو بود. دمدمی شام بود که تلیفون ما زنگ خورد. مادرم جواب داد، بعدش گریه میکرد، گفت: مهتابک، صغیر شدی." مهتاب تنها کسی نیست که به دلیل نداشتن سرپرست، به نانآور خانوادهاش تبدیل شده است؛ بلکه بیش از هفت هزار کودک در ولایت هرات سرنوشت مهتاب، یا حتی بدتر از آن را تجربه میکنند.
- زخمهای باز مهاجرت؛ پاکستان میراند، جهان تماشا میکند
Photo: Stefanie Glinski بحران انسانی در سایه اخراج اجباری پناهجویان افغانستان از پاکستان مهاجرت، در نگاه نخست، شاید تنها جابهجایی از سرزمینی به سرزمین دیگر باشد؛ اما برای زن افغان، مهاجرت اغلب به معنای گریز از مرگ، فرار از سایهی شلاق، رهایی از زندان جهل و تلاش برای زنده ماندن با کرامت انسانیست. زن افغان، در دهههای اخیر، نماد مقاومت در برابر استبداد بوده؛ او زیر برقع خاموش نشده، در صنفهای مخفی تدریس کرده، با قلم و دوربین جنگیده و برای صدایی که همیشه خواستهاند خفهاش کنند، جنگیده است. با بازگشت طالبان به قدرت در تابستان 1400، تمام دستاوردهای زنان افغان فرو ریخت. هزاران زن که در دستگاه دولت، رسانهها، ارتش و نهادهای مدنی فعالیت داشتند، یکشبه به هدف سرکوب و حذف بدل شدند. تهدید، تعقیب، بازداشت و در مواردی قتل، بخشی از بهایی بود که زنان برای استقلال و روشنی پرداختند. برای بسیاری از آنها، تنها راه بقا، ترک وطن بود؛ اما مهاجرت نیز پایانی بر رنجها نبود، بلکه آغاز تبعیدی بیانتها شد، پر از بلاتکلیفی، ترس و بیپناهی. امروز، در کوچهها و کمپهای پاکستان، صدای زنانی شنیده میشود که زمانی ستون فکری و اجتماعی افغانستان بودند. زنانی که حالا بیهویت، بدون مدرک، بدون حمایت، و در آستانهی اخراج اجباریاند. قصهی آنها، قصهی تبعیض مضاعف است؛ هم به عنوان مهاجر، هم به عنوان زن، و هم به عنوان صدایی که قدرتها نمیخواهند شنیده شود. اخراج اجباری؛ سیاستی بیرحم در برابر پناهجویان در اکتبر 2023، دولت پاکستان سیاست جدیدی را به اجرا گذاشت که بر اساس آن، تمامی اتباع خارجی فاقد مدرک اقامت باید خاک این کشور را ترک کنند. این تصمیم، بدون توجه به وضعیت حقوقی و امنیتی مهاجران افغان، موجی از نگرانی در میان جامعهی مهاجران به راه انداخت. زنان فعال سابق، که از سوی طالبان تهدید میشوند، اکنون از سوی کشور میزبان نیز احساس ناامنی میکنند. طبق دادههای منتشرشده توسط وزارت کشور پاکستان، تا پایان سال 2024، بیش از 500 هزار مهاجر افغان، بدون در نظر گرفتن وضعیت انسانی، از پاکستان اخراج شدهاند. این در حالیست که نهادهای حقوق بشری از جمله عفو بینالملل هشدار دادهاند که بازگرداندن اجباری مهاجران، بهویژه زنان فعال، میتواند به شکنجه، بازداشت، یا حتی مرگ آنان منجر شود. سیاستهای مهاجرتی آمریکا؛ امیدی که به یأس بدل شد در جنوری 2025، دولت دونالد ترامپ برنامههای پذیرش پناهجویان افغان را به مدت سه ماه به حالت تعلیق درآورد. این تصمیم، روند انتقال بیش از 20 هزار افغان را که در انتظار اسکان مجدد در آمریکا بودند، متوقف کرد. بسیاری از این افراد، زنانی بودند که به دلیل همکاری با نهادهای آمریکایی، رسانهها، گروههای امدادی یا سازمانهای حقوق بشری، در معرض خطر قرار داشتند. در اپریل 2025، دولت ترامپ وضعیت حفاظت موقت (TPS) را برای حدود 14,600 افغان و 7,900 کامرونی ساکن آمریکا لغو کرد. این اقدام، به معنای پایان حمایتهای موقتی از این افراد و افزایش خطر اخراج آنان از آمریکا بود. روایتهای زنان؛ از امید به ناامیدی نوریه سکندری، کارمند سابق بخش حقوق بشر در ریاست امنیت ملی افغانستان، پس از سقوط کابل به پاکستان گریخت. او میگوید: “پروندهام در برنامه P2 ثبت شده بود. سفارت آمریکا در اسلامآباد به من گفت باید صبر کنم. حالا دو سال گذشته، و با آمدن دولت ترامپ، هیچ پاسخی دیگر نیامد. ما را از فهرست انسانها حذف کردهاند.” سمیرا ابراهیمی، خبرنگار سابق یکی از رسانههای معتبر کابل که اکنون عضو فدراسیون خبرنگاران افغان در تبعید و مقیم پاکستان است و فعلاً در راولپندی زندگی میکند، میگوید: “زمانی که خبرگزاریام را طالبان بستند، شبانه از افغانستان گریختم. در پاکستان امیدوار بودم صدایم خاموش نشود. اما امروز، حتی در اینجا هم احساس تعقیب میکنم.” ملیحه، افسر پیشین اردوی ملی، روایت زخم و شجاعت است. او پس از سقوط کابل، به تنهایی از مسیر قاچاق وارد پاکستان شد. با بدنی زخمی و روحی آشفته، اکنون در کمپ پناهجویان در نزدیکی اسلامآباد زندگی میکند. او میگوید: “سلاحم را کنار گذاشتم تا جانم را نجات دهم، اما اینجا هم امنیت ندارم… من یک زنم، یک نظامی سابقم، و یک بیتاب وطنم.” واکنشهای جهانی؛ سکوت یا ناتوانی؟ با وجود هشدارهای مکرر نهادهای بینالمللی، دولت پاکستان به اخراج مهاجران ادامه داده است. سازمان دیدهبان حقوق بشر در گزارشی گفته است: “اخراج اجباری پناهجویانی که در صورت بازگشت به افغانستان در معرض تهدید قرار دارند، ناقض کنوانسیون 1951 پناهندگان است.” اما بهرغم این هشدارها، کشورهای غربی نیز در برابر این بحران سکوت پیشه کردهاند. سیاستهای مهاجرتی سختگیرانهی آمریکا در سال 2024 نیز موجب کاهش چشمگیر پذیرش پروندههای زنان افغان شده است. طبق آمارهای اخیر اداره مهاجرت آمریکا، تنها 8 درصد درخواستهای پناهندگی زنان افغانِ فعال در جمهوری، پذیرفته شدهاند. پایان نامعلوم، آینده نامطمئن آینده این زنان در هالهای از ابهام است. جهان، که زمانی برای حقوق زنان افغان سرود برابری سر میداد، اکنون در تماشای رنج آنها، بهنظر، یا ناتوان است یا بیاعتنا. این گزارش، پژواکی است از صدای خاموششدهی زنانی که میان فرار و فراموشی، امیدی کمرنگ به عدالت دارند. زخمهای مهاجرت، نه التیام یافته و نه به رسمیت شناخته شده؛ پاکستان اخراج میکند و جهان، هنوز، تماشاگر است.
- هیچکس منتظر ما نبود… حتی وطن
Photo: AP روایتی از زنان بیسرپرست افغان که از ایران اخراج شدند مرز اسلامقلعه در این روزها فقط خطی جغرافیایی میان دو کشور نیست؛ خطیست میان امید و ناامیدی، میان مادرانی که در پی زندگی بهتر از افغانستان رفتند و حالا با دست خالی، کودک در بغل، به جایی بازمیگردند که هیچکس منتظرشان نیست. آرزو، زنی 34 ساله و بیسرپرست، یکی از صدها زنی است که در روزهای اخیر به افغانستان اخراج شده است. او میگوید: "یازده سال در ایران بودم. شوهرم معتاد بود و سه سال میشود که فوت کرده. خودم کار میکردم، خودم، مادرم و بچهها را نگه میداشتم. اما حالا با یک لباس که در تن داریم، پرتم کردند اینجا. گفتند: غیرقانونی هستی، باید بروی." در کنار او، سمیه ایستاده است؛ زن جوانی با دو دختر کوچک: یکی ششساله و دیگری تنها دو و نیم ساله. او میگوید: "شوهرم ما را رها کرده. خودم خیاطی میکردم، کار میکردم تا بتوانم این دوتا را بزرگ کنم. هیچ کمک، هیچ حقوق، هیچ امنیتی نداشتم. حالا از ایران هم بیرونمان کردند. شب اول را در گمرک خوابیدیم. نمیدانم امشب کجایم." این مادران، تنها نمونهای از موج تازهای از اخراج زنان بیسرپرست افغان از ایراناند؛ اخراجهایی که در آن نه ارزیابی وضعیت فردی صورت میگیرد، نه دسترسی به خدمات حقوقی وجود دارد، و نه حتی فرصتی برای دفاع از خود داده میشود. این در حالیست که بر اساس کنوانسیون ژنو 1951 و پروتکل 1967، هیچ پناهجویی نباید به کشوری بازگردانده شود که در آن با خطر تهدید، خشونت یا نقض جدی حقوق بشر مواجه است. این اصل بنیادین که به آن (non-refoulement) گفته میشود، بهصراحت در قوانین بینالمللی ثبت شده است. با وجود این، ایران در ماههای اخیر دهها هزار مهاجر افغان، از جمله زنان بیسرپرست و کودکان را اخراج کرده است. سازمانهای حقوق بشری چون دیدبان حقوق بشر، عفو بینالملل و UNHCR بارها هشدار دادهاند که این روند، نقض آشکار حقوق مهاجران و پناهجویان به شمار میرود. در داخل افغانستان نیز هیچ مکانیزم حمایتی مشخصی برای بازگشتکنندگان وجود ندارد. این زنان پس از عبور از مرز، نه خانهای دارند، نه کمکهای نقدی و نه خدمات روانی. یکی از مقامهای محلی طالبان در اسلامقلعه میگوید: "ما امکانات کافی نداریم. بعضیشان را با کمک مردم در مساجد و شفاخانهها اسکان میدهیم، ولی وضعیتشان واقعاً بحرانیست." آرزو در پایان میگوید: "فکر نمیکردم یک روزی از ایران اخراجم کنن. فکر نمیکردم وطنم هم برایم جایی نداشته باشه. به اولادهایم نگاه میکنم و فقط میپرسم: حالا چی کنیم؟ به کجا برویم؟" و سمیه، که دختر کوچکش را به سینه چسبانده، آهسته نجوا میکند: "ما فقط زن بودیم. فقط مادر. اما انگار این، بزرگترین جرم دنیاست."
- گسترش ناامنی غذایی در افغانستان زیر حاکمیت طالبان؛ از گرسنگی توان راه رفتن را نداریم
Ali Khara/REUTERS گرسنگی و نداشتن غذای کافی باعث شده است تا زنان بیسرپرست و بیوه، رنج و درد بیکسی و بیسرپرستی را فراموش کنند. انار، زن بیوه 70 سالهای است که هفت سال پیش به دلیل جنگ و ناامنی، خانهاش را در ولسوالی غورماچ ولایت بادغیس ترک کرده و به هرات پناه آورده است. او میگوید گرسنگی و نداشتن دسترسی به غذای کافی، توان راه رفتن را از او گرفته است. این خانم کهنسال که شب و روزش را در خانه کوچک گِلی پوشیده با چوب، به تنهایی سپری میکند، با صدای گریهآلود میگوید همواره چشمانتظار است تا همسایههایش که همهی آنان بیجاشدگان داخلیاند، لقمهای نان برایش کمک کنند. "من هیچ کسی را ندارم، قسم به خدا که بعضی شبها حتی لقمهای نان ندارم که بخورم و شب گرسنه میخوابم. بعضی وقتها مردم و همسایههای ما که آنها هم فقیر هستند، برایم لقمهای نان خشک میآورند. ببین، این نانهای خشک را از ترس اینکه گرسنه نمانم، نگه داشتهام و داخل لیوان آب میکنم تا نرم شود و دوباره بخورم." انار همانگونه که نانهای خشک و پوپنکزدهاش را نشان میدهد، میگوید چندی پیش یگانه پسر 15 سالهاش از راه غیرقانونی به کشور ایران رفته است، اما هنگام کارگری از بلندمنزل سقوط کرده و جان باخته است. وی از توزیع ناعادلانه کمکهای بشری از سوی طالبان شکایت دارد و میگوید این گروه کمکها را به اقارب و خویشاوندان خود توزیع میکند. بیبی صنم، 68 ساله دیگر زن بیسرپرستی است که زیر نور آفتاب نشسته و با تار و سوزنی که در دست دارد، مهرههای رنگارنگ را به هم میبافد تا از این طریق پول یک دانه نان خشک را پیدا کند. او میگوید با آنکه دید چشم هایش ضعیف و عمری از او گذشته است، اما ناچار به کار میباشد. صنم نیز میگوید به دلیل گرسنگی توان قدم زدن را ندارد. او از طالبان و نهادهای کمکرسان میخواهد که به زنان بیسرپرست کمک غذایی کنند. "قسم به خدا که نمیتوانم راه بروم، از بس که گرسنه هستم. روز تا شام کار می کنم تا ده یا هم بیست افغانی پیدا کنم که شب برایم یک دانه نان خشک بگیرم. خواست ما این است که دولت به ما کمک کند." این خانم بیوه که ناامیدی در چهرهاش موج میزند، میگوید نهتنها به مواد غذایی دسترسی ندارد، بلکه دچار بیماری نیز است، اما مرکزهای صحی تحت کنترول طالبان به او و امثال او خدمات ارائه نمیکنند. صنم با شکایت از برخورد غیرانسانی یکی از مراکز صحی چنین میگوید: "دایم وقتی مریض میشدم به این کلینیکی که نزدیک ما است میرفتم، اما حالا میگویند این کلینیک قبلاً از آمریکاییها بود و به شما دوا میدادیم، اما فعلاً به شما کمک کرده نمیتوانیم." غنچهگل، زن بیوه دیگری است که همراه با صنم مهرهدوزی میکند. او نیز از مشکلات اقتصادی و تنگدستی بینصیب نمانده و همچون سایر زنان بیسرپرست و بیوه، از درد گرسنگی سخن میگوید. "از چه بگویم؛ نه پسری دارم و نه دختری که برایم کار کند. تنها زندگی میکنم. پیش همسایهام آمدیم تا روغن را به قرض بگیرم. در خانهی مردم زندگی میکنم و اگر همسایهها برایم لقمهای نان دادند که خوب، اگر ندادند گرسنه میمانم." گفتنی است که با به قدرت رسیدن طالبان در اگست 2021، کار، آموزش و تحصیل برای زنان و دختران در کشور ممنوع شد. بسیاری از زنانی که نانآور خانوادههایشان بودند، ناچار شدهاند برای تأمین مواد غذایی، یا گدایی کنند یا تن به کارگری جنسی بدهند.
- یک زن با فروش طلای خود، کوچههای زادگاهش را آباد کرد
Exclusive با آنکه زنان در حکومت تکجنسیتی طالبان جایگاهی ندارند و این گروه به زنستیزیشان در جهان مشهور است، اما یک زن به نام آهو بشیری با فروش نیمکیلو طلا و 30 هزار دالر آمریکایی کوچه و پسکوچههای روستای ذهکن در ولسوالی اناردره ولایت فراه را کانگریت کرد. وی هدف از این اقدامش را نجات مردم زادگاهش از بیماریهای تنفسی ناشی از گرد و خاک دانسته و میگوید در تلاش است تا با فروش یک کیلو طلا و مقدار پول نقد دیگر، یک سالون را نیز برای مردم این قریه اعمار کند. "نیمکیلو طلا فروختم و سی هزار دالر هم داشتم. گفتم که این پول گم نشود، تمام کوچههای قریه خود را سمنت کردم، چون دیدم مردم خرد و کلان زیر خاک و گرد و خاک گم شدهاند. اگر خدا بخواهد، یک کیلو طلای دیگر هم دارم و اینجا یک تالار میسازم." آهو بشیری، 70 ساله، میگوید که در پی ناامنیهای دوره حکومت قبلی طالبان، قریهی ذهکن را ترک کرد و راهی ولایت هرات شد، اما اکنون با گذشت نزدیک به سی سال دوباره به قریهاش برگشته است تا به مردمش کمک کند. "30 سال پیش شوهرم وفات کرد، من هم دیدم چاره ای نیست، کودکان یتیم خود را گرفتم و به هرات رفتم، کمکم بچه های من کار کرد و این پول و طلا هم از همین فرزندان من است که به من داده اند، فعلا این سهم خود را به مردم خیرات می دهم، چون مریضم و شاید زنده نمانم." با این حال، عزتالله بشیری، که خود یکی از تاجران ولایت فراه است، میگوید مادرش برای باشندگان این روستا برق آفتابی را نیز تأمین کرده که از طرف شب، کوچه های تاریک این روستا روشن میشود. وی میافزاید که بیش از صد و پنجاه پایه سولر با کمک مادر سخاوتمندش در این روستا نصب شده است. از سوی دیگر، باشندگان روستای ذهکن از این همکاری آهو بشیری استقبال کرده و از طالبان میخواهند تا در زمینهٔ صحت و ایجاد مکتب، بهویژه برای دختران، اقدام کنند. یونس، یکی از باشندگان این قریه، در اینباره میگوید: "در این قریه مهمترین نیاز ما این است که دختران ما باسواد باشند. از کار این مادر بسیار خوشحالیم، اما از حکومت میخواهیم تا اجازهٔ درس و تعلیم برای دختران ما بدهند تا این بانوان خیّر مکتب و مدرسهای برای دختران ما بسازند." با این وجود، طالبان اقدام خانم بشیری را مهم و مؤثر دانسته و بر همکاری مردم با دولت تکجنسیتیشان تأکید میکنند. حیاتالله مهاجر فراهی، معین نشراتی وزارت اطلاعات و فرهنگ طالبان، در این مورد میگوید: "باید زنان و مردان در کنار دولت و امارت اسلامی ایستاده شوند، چون بدون ملت دولت پیشرفت نمیکند، و باید تاجران در آبادانی کشور سهم بگیرند." آهو بشیری در حالی اقدام به بازسازی قریهاش کرده است که هزاران زن و دختر به دلیل مشکلات اقتصادی و ممنوعیتهای طالبان بر کار زنان بیرون از خانه، مجبور شدهاند تا تن به گدایی یا هم کارگری جنسی بدهند.









