top of page

رؤیاهای ناتمام؛ کانکور بدون دختران در افغانستان
ریحان میخواست بهحیث یک ژورنالیست در دانشگاه کابل پذیرفته شود، اما متأسفانه این رؤیا تا هنوز ناتمام مانده است. ناگهان با اشتیاق، دروازههای الماری را باز کرد، کتابچهها و قلمهای سیاه و آبیاش را برداشت و آغاز به نوشتن خاطرات خود نمود. در میان واژهها و یادداشتهایش، گویی به پرواز درمیآمد.
Oct 256 min read


رؤیاهای ناتمام؛ کانکور بدون دختران در افغانستان
پس از اعلام دولت مبنی بر خانهنشینی زنان و دختران و ممنوعیت رفتن آنها به مکتب، دانشگاه و وظیفه، روانِ ریحان و دوستانش محکم ضربه خورد و آسیب روحی دیدند. هیچگاه گمان نمیبردند روزی چنین شود. رؤیاهایی که فقط رؤیا ماندند و دستانی که هرگز به آن نرسیدند.
Oct 223 min read


رؤیاهای ناتمام؛ کانکور بدون دختران در افغانستان
روز بارانی بود و ریحان در حالی که از پنجره به پرندههای نشسته بر درخت نگاه داشت، در مورد رویاها و آرزوهایش فکر میکرد. او هیچ نمیدانست که همهی آنها را بهدست خواهد آورد یا نه!
Oct 214 min read


از آتش کابل تا سنگهای غور؛ در وطن من عشق و ایمان جرم است
سالها از آن روز تاریک گذشته است؛ روزی که کابل شاهد یکی از تلخترین لحظههای تاریخ خود بود. روزی که فرخنده ملکزاده، دختر جوان، با دانش و با ایمان، در برابر چشم مردم به اتهام دروغین سوزاندن قرآن، بهگونهای وحشیانه به قتل رسید. بعدها همه فهمیدند او بیگناه بود، اما دیگر خیلی دیر شده بود. فرخنده با همه آرزوهایش در میان آتش خاکستر شد.
Oct 133 min read


bottom of page